صــــــــه خله خوشمل

چرا همیشه میگن به قول معروف ؟؟؟

 

چرا نمیگن به قول غفور یا به قول موسوی؟؟؟

 

 

اصن بگن به قول میرزاجانپور

 


♥ یک شنبه 13 مهر 1393

ساعت 13:49 توسط رها...بهار...تانیا:

یادش بخیر


معلم ریاضی:چرا ریاضی نخوندین؟
بچه ها: امتحان عربی داشتیم


معلم عربی: چرا عربی نخوندین؟
بچه ها: امتحان ریاضی داشتیم!!

و اینگونه بود که ما دیپلم گرفتیم

♦♦♦♦ 


♥ یک شنبه 13 مهر 1393

ساعت 13:27 توسط رها...بهار...تانیا:

«انسان های بزرگ هیچگاه به کوچکی فردایشان نگاه بزرگ نمیکنند چون از بزرگی کوچک امروزشان فردایی کوچکتر از بزرگی دیروز خواهند ساخت..»

.

.

.

منم نفهمیدم! O:o

ولی خیلی با کلاس بود گفتم بزارم براﺗﻮﻥ


♥ یک شنبه 13 مهر 1393

ساعت 12:54 توسط رها...بهار...تانیا:

همه جواب بدن لطفا

کجا میشینین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


♥ جمعه 4 مهر 1393

ساعت 14:33 توسط رها...بهار...تانیا:

های آقا پســـــــــری که وقتی نمیتونی دختـــــری رو بدستش بیاری
بهش میگی آبجـــــیم شو...
آره داداش با توام این رسمش نیست اون دختر با هزار امید آبجـیت میشه
آبجــیت میشه تا حرفایی رو که به داداش واقعیش نمیتونه بزنه به تو بزنه
آبجـــــیت میشه تا درد و دلای خودشو به تــــو بگه
آبجــیت میشه تا وقتی نمیتونه با کسی حرف بزنه وقتی بغض تو گلوشه
و نمیتونه داد بزنه بیاد و تو آرومــــش کنی
اگه قبول میکنی که داداشــش باشی باید مثه آبجــــی خودت مراقبش باشی
نـــــزاری آزاری از کسی ببینه
اینا نصیحــت نیس حرفایه دلمــه تو این چن وقتــه که اومدم نــــــت
اینقدر ازیـــن چیزا دیدم که دیگه...
داداشــای گــــلم نکنین این کارارو هیچ فک میکنی اون دختـــــری که
آبجـــــــــــیت شده چقد روحش لطیفه؟
هیچ میدونی وقتی بهش بعد یه مدت پیشنهاد رفاقت میدی اون چه حالی میشه؟
هیچ میدونی اگه نتونه جواب رد بده چون داداششی واسش عزیزی
چه حالی پیدا میکنه همه اینارو میدونی و بعد اسم خودتو میزاری مـــرد
و بعد به یه دختـــر بیگناه چشمو دل پاک میگی آبجـــی.............!!
دختــــری که فقط میاد نت که نره دنبال کارای دیـــگه تو خیابونا ول بچرخه
که بی سروپاهایی مثله بعضـــیا بهش نگن چه تیکه اییه؟
خـــداییش اگه اینا رو میدونیو بازم این کارو میکنی بچـــه این سرزمین نیستی
خیلی نامــــــردی با این وجود بازم به آبجـــــــیت پیشنهاد رفاقت بدی
میدونم خیلی تند رفتم دوستــــــای گلــم

 


ولی این حرفا خیلی رو دلـــــم سنگینی میکرد باید میگفتم


♥ پنج شنبه 3 مهر 1393

ساعت 13:50 توسط رها...بهار...تانیا:

مهموني دعوت بوديم نشسته بودم سر ميز خواهرم پشتم بود بعد منم كلاس گذاشتم گفتم ببخشيد پشتم به توء
بعد كصصافط برگشته جدي جدي جلو جمع ميگه راحت باش حلبي چهار طرفش يه شكله
خخخخخخ
عايا اين فكو فاميل ما داريم؟؟؟؟

برم خودکشی کنم عایااااااااااا

 


♥ پنج شنبه 3 مهر 1393

ساعت 13:13 توسط رها...بهار...تانیا:

مرد رو ب زنش میکنه میگه : اگه من بمیرم تو چیکار میکنی ؟

 

زن یکم فک میکنه میگه :

 

دیوونه میشم

 

شوهره میگه: دروغ میگی میری شوهر میکنی.

 

زنه میگه: نه بابا دیگه تا اون حدم دیوونه نمیشم.

 


♥ پنج شنبه 3 مهر 1393

ساعت 13:7 توسط رها...بهار...تانیا:

ماشینمو دزدیدن
اومدم تو کوچه دارم میزنم تو سرم آآآآآآی ماشینمو بردن
دختره همسایه اومده میگه اصلا نگران نباش عزیزم ، من پلاکشو برداشتم!!!!
شما رو به تهدیگ سیب زمینی قسم بیاین یه پولی بذاریم اینو واسه ادامه تحصیل بفرستیم اکسفورد
هوش و ذکاوتش حیف و میل نشه!!!!

.

.

.

یکم خود زنی بود

دخدرای گل به دل نگیرین

همین پسرا چه گلی به سر ما زدن هااااااااااااا

والــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


♥ چهار شنبه 2 مهر 1393

ساعت 13:52 توسط رها...بهار...تانیا: